از این که ما را انتخاب کرده اید خوشحالیم

گیم نت صبا با به روزترین و مفید ترین مطالب در خدمت شماست

Call of Duty: Warzone

۱۰ اسلحه مهم که تازه کارها در Call of Duty: Warzone به آن‌ها نیاز دارند

Assassin’s Creed Valhalla

نخستین تصاویر Assassin’s Creed Valhalla منتشر شد

Ori and the Blind Forest

چگونه Ori and the Will of the Wisps یکی از زیباترین بازی های ایکس باکس را ارتقا می‌دهد

بازی های موبایلی

15 بازی برتری که باید آنهارا نصب کنین

سفرنامه ابن بطوطه

مقدمه

سفرنامه ابن بطوطه یکی از مشهورترین کتابهای جفرافیایی است. نویسنده این کتاب ابن بطوطه است. این کتاب نتیجه سفرهای طولانی ابن بطوطه‌است که در سال ۷۲۵ هجری قمرى آغاز شد و در سال ۷۵۴هجری قمرى پایان یافت واین سفرها ۲۹ سال ونیم بطول انجامید. به راستی کتاب سفرنامه ابن بطوطه حاصل چندین سفر پی در پی و طولانی نویسنده به دوردنیا است. چنانکه به بیشترین شهرهای سرشناس دوران خودش سفر کرده وبیشتر کشورهای آسیا و افریقا وقسمتی از قاره اروپا نیز دیدن کرده‌است، ولی از دو قاره آمریکای شمالی وجنوبی واسترالیا دیدن نکرده‌است، چونکه در آن زمان جهان به ۷ آسمان و هفت دریا و هفت اقلیم تقسیم می‌شد و جهان همانند سینی تصور می‌شد که سلسله کوه قاف آن را احاطه کرده‌است تا آب دریاها از آن به بیرون نریزند. هفت دریا عبارت بودند از دریای فارس، دریای روم، دریای هند، دریای مازندران، دریای قلزم، دریای اقیانوس و دریای زنگبار

اهمیت این کتاب

از آنجا که این کتاب یکی از کتابهای فراگیر جغرافیایی است و اهمیت تاریخی نیز دارد، این کتاب به ۴۰ زبان زنده جهان برگردان شده‌است. نخستین برگردان آن به زبان انگلیسی بوده، سپس به زبان فرانسوی و به زبان پرتغالی برگردان شده‌است.

آغاز سفرنامه

سفرنامه ابن بطوطه که مدت ۲۹ سال ونیم بطول انجامیده، در روز پنجشنبه ۶ تیر سال ۷۰۴ هجری خورشیدی آغاز شد وبا بازگشت ایشان به شهر فاس پایتخت ابی عنان المرینی پادشاه مراکش در پایان دی ماه سال ۷۳۳ خورشیدی پایان یافت.

دراین جهانگردی دور و دراز و پر رنج در آن گاه که سفر بر روی چهارپایان از قبیل اسب، الاغ، استر وشتر بود نویسنده از سرزمینهای شناخته شده دوران خود دیدن می‌کند، نخست از: مراکش وشهرهای آن، سپس موریتانی، الجزایر، تونس، لیبی، مصر، شهر قاهره، صعید مصر، دریای سرخ، مینا عیذاب، صحرای شرقی مصر، سینا، فلسطین و شهرهای بزرگ آن بیروت، آسان البقا، ترابلس، جبل لبنان، بعلبک، دمشق، حمص، حماة، معرة النعمان، حلب، الساحل السوری، وحصون اسماعیلیه، حجاز، اردن.

درسال ۷۲۶ قمری به مکه رفته وفریضه حج را ادا کرد. سپس از حجاز به عراق رفته و از شهرهای آن مانند: کوفه، بصره، بغداد، تکریت، موصل، دیدن کرده، دوباره به حجاز برگشته وبه مکه رفته سال ۷۲۷ وبرای بار دوم فریضه حج را ادا کرد. دوباره از شهرهای عربستان دیدن کرده و در سال ۷۲۸ برای بار سوم به مکه رفته وفریضه حج را ادا کرده، واز آنجا از راه ایران به شام رفته ولیکن دوباره به مکه برگشته وبرای بار چهارم فریضه حج را ادا کرده، بعداً از مکه به یمن رفته، از یمن به جده برگشته و از آنجا از راه بحر احمر به کناره سودان وشرق افریقا، سومالی، کنیا، تانزانیا، سپس دوباره برگشت به جزیره عرب و سپس به یمن جنوبی و ظفار واز آنجا از راه خلیج فارس که آن را بحر فارس نامیده‌است به ایران رفت از راه کهورستان، کوخرد به لار رفت واز لار به خنج که در آن زمان (خنج بال) می‌نامیدند، و سپس از روستای کوهیج که از مراکز دانش ودانش شرعی در آن دوران بود دیدن کرد و ازآنجا از راه خلیج فارس راهی بحرین شد، و از قطیف، و احسا، و یمامه در کشور عربستان سعودی دیدن کرد، و سپس برای بار پنجم در سال ۷۳۲ قمری به مکه رفت و فریضه حج را ادا کرد، از مکه به جده رفت از آنجا دوباره آهنگ یمن را کرد، ولی موفق نشد، از جده به عیذاب رفت و از آنجا دوباره به قاهره واز آنجا رهسپار سرزمین شام شد واز غزه وشهرهای الخلیل، بیت المقدس، رمله، عکا، نابلس، و جبله ولاذقیه دیدن کرد، واز آنجا به ترکیه رفت، وپس ترکیه به منطقهٔ کریمه (در جنوب روسیه) و سپس از شهر سرای پایتخت ملک السلطان محمد اوزبک که در کنار رود ولگا واقع بود دیدن کرد.و بعد به شهر بلغار رفت. پس از بلغار آهنگ داشت که به سرزمین تاریک یعنی مناطق شمال قاره آسیا یعنی سیبری واطراف آن برود ولیکن موفق نشد، دوباره به بلغار برگشت.و از آنجا به شهر حاجی‌ترخان یعنی (آستراخان) رفتند، سپس به قسطنطینیه و جبال قفقاز و به آسیای میانه رفت واز شهرهای اسلامی این منطقه مانند: خوارزم، بخارا، سمرقند، نسف، ترمذ، واز شهر ترمذ به خراسان رفت واز شهرهای بلخ، هرات، تربت جام، توس، سرخس، نیشابور، و بسطام دیدن کرد، سپس به کابل و غزنه و سپس وارد هند شد.

در هند ۹ سال نزد پادشاه هند که محمد شاه نام داشت، ماند و مورد عنایت او قرار گرفت و به دستور پادشاه هند به سمت قاضی القضات برگزیده شد.

پس از زمانی برای رساندن پیغام پادشاه هند به پادشاه چین به دستور پادشاه هند رهسپار چین شد، و در راه سفرش به چین از شهرهای هند مانند: دهلی، کالیور، دولت آباد، و در کناره الملیبار از شهرهای هنور، انو سرور، فاکنور، منجرور، هلی، جوزفتن، ده فتن، بدفتن و قالقوط (بندر کلکته) دیدن کردند، واز قالقوط سوار دریا شده و به جزیره ذیبه المهل یعنی (مالدیو) رفت و در آنجا ازدواج کرد،و از سوی حاکم مالدیو به سمت قاضی شهر گماشته شد و یک سال ونیم در آنجا ماند، پس از مالدیو به جزیره سرندیب (سیلان) یا (سریلانکا) رفت، دوباره از آنجا به سواحل ملیبار و هند برگشت، وسپس برای بار دوم به جزیره ذیبه المهل برگشت و از آنجا به بنگال (بنگلادش) و کوهستانهای کامرو (آسام) رفتند، سپس به سرزمین برهنکار (برمه) واز آنجا به جاوه (اندونزی) رفت. واز آنجا به مل جاوه (شبه جزیره ملایو) و سپس به چین رسید واز شهرهای جنوب چین مانند: الزیتون (شوان شوفو) و چین کلان، و قنجنفو، والخنسا (هانگ شو) رفت واز آنجا به ختن (شمال چین) رفت و سپس به سانشیق خان بالق (یعنی پکن)رسید.

پس از اینکه به پکن رسید نتوانست پیغام پادشاه هند را به پادشاه چین برسانند چونکه پادشاه چین برای سرکوبی وجنگ با پسر عمویش که بر علیه او شورش کرده بود از پایتخت بیرون شده بود، در این جنگ پادشاه چین کشته می‌شود و پسر عمویش به جای او پادشاه جدید گزینش می‌شود، بنا براین ابن بطوطه از چین بیرون می‌شود بدون آنکه پیغام شاه هند بیشتر برساند، وبنا به نصیحت برخی از دوستانش که شاید پادشاه هند بر ایشان خشمگین شود به سوماترا می‌رود، واز آنجا دوباره به کناره میل بار وقالقوط می‌رود، در آنجا آگاهی می‌یابد که پادشاه هند اطلاع حاصل کرده که ایشان نتوانست پیغامش را به پادشاه چین برساند، از ترس غضب پادشاه از هند بر دریا سوار شده و آهنگ سرزمینهای غربی می‌کند، از قالقوط با کشتی از اقیانوس هند راهی ظفار می‌شود، و در روز دوشنبه از ماه اردیبهشت سال ۷۲۶ خورشیدی وارد ظفار می‌گردد. از ظفار به مسقط، القریات در عمان می‌رسد، ازآنجا به جزیره هرمز و سواحل کنداب پارس می‌رود وسپس برای بار دوم وارد بصره وبعدا هم کوفه، الحله، بغداد، واز بغداد به انبار وسپس آهنگ سرزمین شام را می‌کند. و در راه خود ازشهرهای حدیثه، عانه، الرحبه، والسخنه و تدمر، وبعد از ۲۲ سال دوری از دمشق دوباره وارد دمشق می‌شود.

از دمشق به حمص، حماه، حلب، سپس عجلون (اردن) بیت المقدس، الخلیل، واز غزه از راه خشکی به دمیاط در مصر، سپس فرسکو، سنمود، ابی صیر، المحله الکبری، ابیار، دمنهور، تا اینکه برای بار دوم به شهر اسکندریه رسید واز آنجا دوباره به قاهره برگشتند واز شهرهای صعید مصر می‌گذرد تا اینکه به عیذاب می‌رسد واز بحر احمر برای بار سوم وارد جده می‌شود، واز آنجا به مکه می‌رود وبرای بار ششم وآخرین بار فریضه حج را ادا می‌کند درسال ۷۴۹ هجری قمری، سپس از مکه به مدینه می‌رود، وبعد از زیارت به تبوک می‌رود واز آنجا برای سومین بار به بیت المقدس می‌رود، واز آنجا به الخلیل، غزه، واز غزه از راه سینا وصحرای مصر به قاهره بر می‌گردد، در قاهره خبر برتخت نشستن ابی عنان فارس السلطنه در دولت المرینیه به گوشش رسید و آنجا عزم ملاقات ایشان را نمود، واز قاهره به اسکندریه وباکشتی در سال ۷۵۰ آهنگ مراکش را نمود ودر راه خود از: شهرهای جربه، قابس، صفاقص، بلیانه، واز آنجا از راه خشکی به تونس می‌رسد، واز تونس برکشتی سوار می‌شود وبه جزیره سردینیه می‌رود، واز آنجا به تنس، مازونه، مستغانم، تلمسان، نازی، و در پایان شعبان سال ۷۵۰ به شهر فاس رسید.

پس از اینکه به فاس می‌رسد به ملاقات السلطان سلطان ابی عنان المرينى می‌رود، وبعد از حمد والثنا از سرزمین مراکش وآبادانی وعمران آن دیار ومدح السلطان، پادشاه ابی عنان المرینی، از فاس به شهر طنجه زادگاه خود می‌رود. وبعد از زمانی از آنجا به شهر سبته می‌رود واز آنجا برکشتی سوار شده و به جبل‌الطارق می‌رود، سپس شهرهای رنده، مربله، آسان،  مالاگا، بلش، گرانادا (غرناطه) دیدن می‌کند، و دوباره از اندلس به مراکش بر می‌گردد.

پس از ورود به شهر سویته سبته راهی: سلا، مراکش، فاس، واز آنجا به سرزمین السودان می‌رود (در اینجا منظور از سرزمین السودان، جمهوری سودان کنونی نیست، بلکه سرزمینی که ساکنین آن سیاه پوستانند، یعنی افریقا) پس از اینکه به افریقا می‌رسد از: سجلماسه، تغازی (جمهوری مالی) سپس ایوالاتنی (جمهوری موریتانیا)، میمه، تنبکتو، کولو، تکدا (جمهوری نیجر) واز آنجا به سرزمین قبیله بردامه بربری می‌رود، و سپس به سرزمین الهکار که نیز از قبیله بربرهستند، و از آنجا دوباره به سجلماسه و سپس به شهر فاس بر می‌گردد.

پایان سفر

در پایان ماه ذی حجه سال ۷۵۴ هجری قمری به فرمان ابی عنان المرینی، وی به این سفر پایان داد و به شهر فاس بر گشتد.

ابن بطوطه پس از بازگشت به شهر فاس به دستور سلطان المرینی دار القضا بر دوش گرفتند وتا پایان زندگانیش در این سمت ماند. داستان است که وی فردی بخشنده، نیکوکار ومهمان دار بودد، وی در سال ۷۷۹ هجرى قمرى این دار زودگذر را بدرود گفتد.

در این سفر پرماجرا وطولانی ابن بطوطه تنها به دو زبان عربی و پارسی دشواری ارتباطی خود را برطرف می‌کرد او به جز پارسی و عربی و زبان بربر یا آمازیغ هیچ زبان دیگری را چیره نبود ولی از کشورها گوناگونی دیدن کرد، و از مللهای گوناگونی سخن می‌گوید، همچنین از مواقع این کشورها، ومسافات میان آنها، واتفاق تاریخی که در این کشورها افتاده بوده سخن می‌گوید، همچنین از آداب ورسوم اقوام وملل گوناگون، وآبادانی وعمران این دیارها، وآثار باستانی موجود در آن دیارهای گوناگون سخن گفته‌است. او در چین و شرق افریقا نیز فارس زبانانی را ملاقات نموده‌است.

این کتاب یک دانشنامه کوچک آن دوران بوده‌است و اکنون به ۴۰ زبان جهان برگردان شده‌است.

گفتنی است که پروفسور عبدالهادی تازی که شرح و نقشه نغزی از راه گیتی نوردی او نوشته‌است در مقاله‌ای با نام «بلاد فارس بین الیوم و امس» اثبات نموده‌است که ابن بطوطه تنها ۴ بار به ایران و حجاز سفر کرده و نه ۶ بار. به هر روی ابن بطوطه همانند ابن خلدون از فرهنگ و شهریگری سرزمین فارس یا ایران با عظمت یاد کرده و حتی در تبریز و شوشتر(تستر) دانشمندانی را ملاقات نموده که بر تمام دانشها چیره بوده‌اند او همچنین اشاره می‌کند که در شیراز زنان اجتماعات داشتند و در امور اجتماع همکاری داشتند. ابن بطوطه همچنین همسری ایرانی داشته‌است .

دكتر محمدعلي موحد از ابن بطوطه مي گويد:

سياح قصه گو

اشاره: دكتر محمدعلي موحد، از جمله چهره هاي يگانه عرصه فكر و فرهنگ ايراني - اسلامي است كه دستي در عرفان و ادبيات و دستي ديگر در حقوق و مفاهيم مدرن و تاريخ معاصر و كهن دارد. همچنانكه در عرصه تاريخ معاصر نيز با تأليف كتاب «خواب آشفته نفت» توانسته روايتي منصفانه از كودتاي ۲۸ مرداد به دست دهد. تصحيح دكتر موحد از «مقالات شمس» و نيز تصحيح و ترجمه «سفرنامه ابن بطوطه» دو كار سترگ ديگر اين چهره نامي عرصه ادب و فرهنگ است.
هفته گذشته و در صد و بيستمين نشست كتاب ماه ادبيات فلسفه، دكتر موحد به بحث و بررسي درباره ابن
 بطوطه و سفرنامه اش پرداخت. گزارش زير اجمالي است از آن نشست فرهنگي.
صد و بيستمين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه با عنوان «ابن
 بطوطه بزرگترين سياح جهان اسلام» با سخنراني دكتر محمدعلي موحد پنجم اسفند ماه در خانه كتاب برگزار شد.
در ابتداي اين نشست علي اصغر محمدخاني، سردبير كتاب ماه ادبيات و فلسفه با بيان اين مطلب كه غير از ترجمه
 ها و كارهاي تاريخي دكتر موحد، ما شناخت دو شخصيت ادبي و فرهنگي يعني ابن بطوطه و شمس تبريزي را مرهون زحمات ايشان هستيم در باب سفرنامه نويسي گفت: سفرنامه نويسي يكي از انواع ادبي است كه در كنار خاطرات، يادداشت هاي روزانه نويسندگان و محققان، از اهميت فراواني برخوردار است و در زبان و ادبيات فارسي تاكنون توجه چنداني به آن نشده است. از مهمترين سفرنامه هاي فارسي، سفرنامه ناصرخسرو است و در يك صد سال اخير نيز سفرنامه هاي مختلفي به قلم نويسندگان و محققان فارسي زبان نوشته شده است. اما در جهان اسلام شايد بتوان سفرنامه ابن بطوطه را مهمترين سفرنامه خواند. كمتر كتابي است كه مانند اين اثر به توصيف احوال و آداب و رسوم ملل گوناگون از قاره آفريقا تا كرانه درياي چين بپردازد. پس از آن دكتر محمدعلي موحد در باب رايج نبودن ژانر سفرنامه نويسي در ميان ايرانيان اظهار داشت: سفرنامه ابن بطوطه در ميان ايرانيان شناخته نبود، به دليل اين كه ژانر ادبي سفرنامه نويسي در ميان گذشتگان ما مرسوم نبود. البته از زماني كه با اروپاييان ارتباط برقرار كرديم، سفرنامه نويسي در ميان متأخرين ما رايج شد. اصولاً  سفرنامه نويسي كه به آن «رحله» نيز گويند در اندلس آغاز شده و پس از آن به شمال آفريقا راه يافته است.
وي در تبيين اهميت سفرنامه ابن
 بطوطه تصريح كرد: سفرنامه او آيينه اي است كه زير و بم جوامع اسلامي روزگار را در آن مي توان ديد. نه تنها سيره و عملكرد طبقات حاكمه در آن عرضه شده بلكه احوال و اوضاع اجتماعي و سياسي و فرهنگي را مي  توان از خلال سفرنامه او دريافت.
وي ضمن بر شمردن سفرنامه ابن
 بطوطه به عنوان كتابي قابل توجه در ميان مردم مغرب و شمال آفريقا، درباب گزيده ها از آن و ترجمه هاي صورت گرفته از آن گفت: از سفرنامه ابن بطوطه خلاصه يا گزيده اي فراهم شده كه از آن جمله مختصر «بيلوني» است كه نسخه آن را جهانگردان اروپايي در مصر به دست آوردند. پس از آن فرانسويان بر پنج رحله دست يافتند كه پنج نسخه همراه ترجمه فرانسوي آن به دست دفرمري و سانگيتي به چاپ رسيد. ترجمه چهار جلدي اين دو دانشمند فرانسوي بسيار بي نظير است. پس از اينها پروفسور گيب نخست خلاصه اي از آن چاپ كرد و تا پايان عمر به ترجمه كامل آن پرداخت كه تا هنگام وفاتش سه جلد از اين ترجمه منتشر شد و جلد چهارم آن را همكارش پروفسور بكينگام به پايان رساند. پس به نوعي ما آشنايي با سفرنامه ابن بطوطه را مرهون غربيان هستيم.
مترجم سفر
 نامه ابن بطوطه ضمن اشاره به چگونگي ترجمه سفرنامه ابن بطوطه درباره مزيت اين ترجمه نسبت به ديگر ترجمه ها اظهار داشت: من بر ترجمه ابن بطوطه تعليقات بسياري را افزودم، خصوصاً  در قسمت هايي كه به ايران و هندوستان مرتبط است، چون به منابع معاصر ابن بطوطه دسترسي داشتم آنها را ذكر كرده ام. اين ترجمه حتي به قرائت متن ابن بطوطه نيز كمك مي كند. حتي برخي از اشكالات ترجمه مستشرقين نيز در اين اثر به نوعي رفع شده است.
وي در باب برخي اشكالات در نگارش كلمات و اشعار در سفرنامه ابن
 بطوطه گفت: اگر چه ابن بطوطه مقداري با زبان فارسي آشنا بود اما از آنجا كه زبان فارسي، زبان اصلي او محسوب نمي شد پس از آن كه بعد از سي سال به بيان آن حكايات مي پردازد تا ابن جزي آنها را به كتابت در آورد، در پاره اي موارد خود و گاهي ابن جزي اين كلمات را به درستي تحرير نكرده اند.
دكتر موحد درباره رابطه زبان فارسي و فرهنگ ايراني با سفرنامه ابن
 بطوطه اذعان داشت: سفرنامه ابن بطوطه شاهدي است گويا بر نفوذ گسترده فرهنگ و زبان ايراني در سراسر اقطاب اسلامي آن عصر. سفرنامه دريايي است پر از اصطلاحات بازرگاني، اداري، قضايي كه در ميان ديوانيان يا عامه مردم در كشورهاي مختلف اسلامي معمول و متداول بوده است. حتي در خارج از دارالاسلام نيز با اصطلاحات فارسي روبه رو مي شويم. ابن بطوطه زمان بسيار اندكي در ايران بوده است اما از آنجا كه چشم بسيار تيزبيني داشته، هر آنچه را كه ديده، در حافظه اش ثبت كرده و بعدها آنچه را ديده بسيار دقيق توصيف نموده است. چشم و ذهن او مانند دوربين عكاسي تصاوير را ضبط كرده و از آنجا كه قصه گوي فوق العاده بوده تمام دقايق و ظرايفي را كه ديده، نقل نموده است.
وي در اهميت سفرنامه او گفت: اهميت سفرنامه ابن
 بطوطه از آن جهت است كه دقيقاً  در زماني نگاشته شده كه با به خواب رفتن ملتهاي اسلامي و بيداري اروپا مقارن است. آن دوره، دوره فوق العاده جالب و حائز اهميتي است. ابن بطوطه تمام جوامع اسلامي را از نزديك ديده و حاصل اين ديدارها را به صورت قصه براي معاصران خود بيان كرده است. به اين ترتيب از طريق سفرنامه او اطلاعات بسياري در باب وضعيت جوامع اسلامي در آن دوران به دست  مي آيد؛ در دوره اي كه هيچ كس درباره زن حرفي نمي زند او در سفرنامه اش درباره زنان سخن مي گويد. در سفرنامه از خانقاه ها، مساجد، علما، صوفيان و ... اطلاعات بسياري ذكر شده است.
وي در باب توجه بسيار ابن
 بطوطه به مقام زن در دوران بي توجهي به مقام زن يادآور شد: از خصوصيات بارز ابن بطوطه توجه او به زنان است. او به هر جايي كه سفر كرده، كوشيده است تا تصويري زنده از صورت و سيرت زنان آن ناحيه به دست دهد. شكل و شمايل، طرز پوشيدن لباس، آداب معاشرت و چگونگي برخوردها و موقعيت اجتماعي زنان، نظر او را به خود معطوف مي كند. او احساس خود را در برابر زن پنهان نمي كند و برخلاف بسياري از نويسندگان معاصر خود كه از سخن گفتن درباره زن، سر باز مي زنند، در باب اين مسأله سخن مي گويد.
در ادامه اين نشست دكتر محمدعلي موحد درباره تأليف كتاب ابن
 بطوطه، با بيان اين كه اين اثر از دو بخش تشكيل شده كه بخش نخست آن به آشنايي با ابن بطوطه و سفرهاي او مي پردازد، در باب بخش دوم اين اثر گفت: بخش دوم كتاب، ابن بطوطه، سيري است در آفاق اجتماع و فرهنگ و سياست عصر. در فصلي سخن از زن است كه نيمه محجوب و مخفي و خاموش آن عصر و همه اعصار ديگر بود. در دو فصل ديگر، سخن از مدرسه و خانقاه است كه به منزله دو عضو تنفسي در كالبد فرهنگي جوامع اسلامي بود و فصل بازپسين درباره شاخص حيات سياسي جامعه است يعني حكومت و دولت و اين بحثها را همه در پرتو آگاهي هايم كه از سفرنامه  ابن بطوطه به دست مي آيد پي گرفته و نيز به شواهد و مداركي كه در آثار نويسندگان ديگر آن عصر انعكاس دارد، نظر افكنده ام و اهميت مطلب در ما حصل بررسي است كه عالم اسلام را در بن بست غريبي از سردرگمي و بي خبري تصوير مي كند و اين تصوير ناظر به مقطعي از تاريخ است كه به لحاظ زماني مقارن آغاز بيداري غرب است.
دكتر موحد با بيان اين مطلب كه اگر چه زنان با محدوديتهاي فراواني دست به گريبان بودند، اما در همان زمان نيز دست به كارهاي خارق
 العاده اي مي زدند، افزود: برداشت سنتي آن روزگار آزادي زن در خارج از حصار خانه را برنمي تافت. اما با وجود اين، زنان مشاركت فعالانه اي در حوزه علوم ديني داشتند. ابن بطوطه در دمشق از دو محدث زن با نام هاي عايشه و زينب اجازه روايت گرفت كه شرح حال اين دو بانوي محدث را ابن حجر در كتاب خود «الدرر الكامنه» آورده است.
در اين نشست كه با استقبال گسترده علاقه
 مندان زبان و ادبيات فارسي و نويسندگان و مترجمان برگزار شد رضا سيدحسيني، دكتر قمر آريان، عبدالله كوثري، دكتر حسين معصومي همداني، صفدر تقي زاده، سيما وزيرنيا،  دكتر مسعود جعفري و ... حضور داشتند.

سفرنامه ابن بطوطه به مکه

ابو عبدالله محمّد بن ... معروف به ابن بطوطه در آغاز به قصد زیارت خانه خدا در سال 725 هـ . ق . از زادگاه خود طنجه مراكش حركت كرد. او ابتدا پیش بینىِ این سفر طولانى را نمى‌كرد. سفرهاى ابن بطوطه حدود سى سال طول كشیده و حاصل ارزشمند و ماندنى این سفرهاى طولانى «رحله ابن بطوطه» است كه آقاى دكتر محمّدعلى موحّد آن را ترجمه كرده و بنگاه ترجمه و نشر كتاب دومین چاپ آن را در سال 1359 هـ . ق . منتشر كرده است.

كعبه را دیدم كه چون عروسى زیبا و دلربا بر تخت حشمت و جلال تكیه داده و مهمانان خدا از هر سوى آن را در میان گرفته بودند.

سفرنامه ابن بطوطه از دو جهت بر دیگر سفرنامه‌هاى اسلامى برترى دارد:

1ـ دامنه سفر، كه ابن بطوطه تقریباً تمام نقاط مهم جهانِ آن روز را درنوردیده است.

2 ـ از جهت صداقت بیان كه دارد، اوضاع و احوال را همانگونه كه دیده، ثبت و ضبط و تصویر كرده است.

از دمشق تا مدینه

«در اول شوال سال 726 کاروان حجاز به خارج دمشق رهسپار گردید و در قریه معروف «کسوه» فرود آمد... از کسوه به قریه بزرگ «صنمین» رفتیم و از آن پس به شهر کوچک «زرعه»... و از آن جا به شهر کوچک «بصری» رفتیم. کاروان حج بطور معمول چهار روز در بصری توقف می کند تا بقیه حاجیان هم که برای کارهای خود در دمشق مانده اند برسند... حُجاج آذوقه و لوازم و مایحتاج خود را از این محل تهیه می کنند و از آن جا به برکه «زیره» می روند و یک روز در آن جا اقامت می کنند و سپس به «لجون» می روند... پس از لجون به حصن «کرک» می رسند... کاروان مدت چهار روز در خارج کرک در محلی موسم به «ثنیه» توقف کرد تا خود را آماده ورود در صحرا گرداند. آخر حد بلاد شام «معان» بود که بعد از وصول بدان از طریق عقبة الرضوان وارد صحرا شدیم... پس از دو روز به ذات الحج رسیدیم... بعد از آن به رودخانه بی آب بلدح رسیدیم و از آن جا به تبوک رفتیم... حُجاج شام چون به تبوک می رسند سلاح برمی گیرند و درختان خرما را به شمشیر می زنند، چون معتقدند که پیغمبر به همین ترتیب وارد تبوک شده بود...

قافله [چهار روز در تبوک استراحت می کند و] بعد از حرکت از تبوک از خوف صحرا به تعجیل راه می رود.

وادی «اخیضر» در وسط این صحرا واقع شده که نعوذ باللّه تو گویی وادی جهنم است... بعد از طی این وادی در برکة المعظم فرود می آیند... روز پنجم قافله به بئرالحجر، می رسد... در این جایگاه دیار ثمود شروع می شود... بین حجر و «العلا» به قدر نصف روز یا کمتر فاصله است. العلا، دهِ بزرگ و نیکویی است که نخلستان ها و آب های جاری دارد. حُجاج چهار روز در این جا استراحت کرده لباس های خود را می شویند و مایحتاج خود را فراهم می کنند... کاروان از «العلا» حرکت کرده فردا به وادی «عطاس» می رسد که بسیار گرم می باشد و باد دارای سموم کشنده ای در آن می وزد... بعد از عطاس به «هدیه» می رسند... و روز سومِ حرکت از العلا، به خارج شهر مدینه وارد می شوند.

مدینه

شامگاه آن روز به مسجد پیغمبر رفتیم. نخست در باب السلام متوقف شده سلام دادیم و آنگاه در بین قبر و منبر شریف، به روضه مبارک پیغمبر درود فرستادیم و برای تبرک با قطعه ای از اُستُن حنانه که تاکنون باقی است استلام کردیم. استن حنانه درختی بود که در فراق پیغمبر ناله سر کرد و قطعه ای که از آن باقی مانده متصل بستونی است که رو به قبله در دست راست بین قبر و منبر واقع شده است. پس از سلام بر سید اولین و آخرین و شفیع گناهکاران، پیغمبر اکرم ـ صلی اللّه علیه و سلم ـ ... با دلی شاد و خرم به منزل بازگشته، از این که چنین توفیقی نصیب ما گردیده است خوشحالی و شادمانی می نمودیم و خدای را سپاس می گزاردیم و از او مسألت می کردیم که باز توفیق زیارت بر ما ارزانی دارد و زیارت ما را به درجه قبول برساند و سفر ما را در حساب خود منظور فرماید.

مسجد و روضه پیغمبر

مسجد شریف به شکل مستطیل است که از چهارسو گرداگرد آن را محوطه سنگفرشی فرا گرفته و در وسط آن صحنی قرار دارد که کف آن را با شن و سنگریزه مفروش ساخته اند و گرداگرد آن کوچه ای است از سنگ های تراش، و روضه مقدسه در جهت جنوب شرقی مسجد واقع شده است و منظری عجیب و بی مانند دارد که تصویر آن را نمی توان کرد.

بنای روضه مقدسه دایره ای شکل است و دور تا دور آن سنگ های رخامی بدیع و خوش تراش و عالی بکار برده شده است که با وجود گذشت زمان، بوی مشگ و عطر از آن ساطع است. در قسمت جنوبی روضه مسماری از نقره وجود دارد که رویاروی پیغمبر است و مردم در این محل پشت به قبله و رو به ضریح می ایستند و سلام می کنند...

در داخل روضه طیبه حوض رخامی کوچکی است که در جهت جنوبی آن شکل محرابی وجود دارد و می گویند خانه فاطمه ـ ع ـ دختر پیغمبر در این محل واقع بود، بعضی هم آنجا را محل قبر آن حضرت می دانند، والله اعلم

مزارات مدینه (بقیع)

از جمله مشاهد متبرکه مدینه بقیع الغرقد است که در طرف شرقی مدینه واقع شده و راه آن از دروازه مشهور به باب البقیع است. وقتی از دروازه مزبور خارج می شود در دست چپ قبر صفیه دختر عبدالمطلب که عمه پیغمبر و مادر زبیر بن العوام بود دیده می شود. روبروی قبر صفیه قبر ابوعبداللّه مالک بن انس است که گنبد مختصری هم دارد و در جلو آن قبر فرزند ارجمند پیغمبر «ابراهیم» واقع شده که گنبد سپیدی دارد. و در طرف راست آن تربت عبدالرحمن بن عمر بن خطاب معروف به ابی شحمه و محاذی آن قبور عقیل بن ابی طالب و عبداللّه بن جعفر (ذوالجناحین) واقع است. و در محاذات این قبور مقبره ای است که می گویند قبور زنان پیغمبر در آن قرار دارد و پس از آن مقبره دیگری از آن عباس عم پیغمبر و حسن بن علی ع ـ است که گنبد بلند و محکمی دارد. این مقبره در دست راست، از دروازه بقیع واقع شده و قبر حسن در پایین پای عباس قرار دارد و هر دو قبر بزرگ و مقداری از سطح زمین بالاتر می باشد و روی آنها را تخته سنگ هایی که با مُنتهای مهارت بوسیله صفحات زرد رنگ ترصیع شده پوشانده است. قبور بسیاری از مهاجرین و انصار و صحابه دیگر نیز در بقیع واقع شده و بیشتر آنها شناخته نیست. در انتهای قبرستان بقیع قبر عثمان بن عفان است که گنبد بزرگی دارد و قبر فاطمه بنت اسد مادر علی بن ابی طالب ـ ع ـ در نزدیکی آن است.

قــبا

دیگر از مشاهد متبرکه مدینه قبا است که در فاصله دو میلی جنوب مدینه قرار دارد. راه بین قبا و مدینه از میان نخلستان ها می گذرد و مسجد معروفی که به نص قرآن براساس تقوا بنیان گذاری شده در قبا واقع است این مسجد به شکل چارگوش بنا شده و مناره سپید بلندی دارد که از دور پدیدار است. در وسط مسجد محلی هست که خوابگاه اشتر پیغمبر بوده. مردم تبرکاً در آنجا نماز می خوانند. در جهت جنوبی صحن مسجد، محرابی هست که بر روی مصطبه ای ساخته شده و نخستین جایی است از این مسجد که پیغمبر در آن رکوع کرده است...

اُحُـــد

از دیگر دیدنی‌های مدینه احد است. پیغمبر فرموده: «احد کوهی است که ما را دوست دارد و ما آن را دوست داریم». این کوه به اندازه یک فرسخ با مدینه فاصله دارد. قبور شهدای جنگ احد به محاذات کوه و در گرداگرد قبر حمزه عم پیغمبر واقع شده است. در راه احد سه مسجد وجود دارد یکی بنام علی بن ابیطالب ( ع) و دیگری به نام سلمان فارسی و سوّمی به نام مسجد الفتح که سوره فتح قرآن در آن نازل شده است.

اقامت ما در مدینه این بار چهار روز طول کشید، شب ها را در مسجد پیغمبر بیتوته می کردیم، مردم در صحن مسجد حلقه می زدند و شمع های بسیار می افروختند و جزوهای قرآن می خواندند. و به ذکر خدا و تماشای قبر پیغمبر می گذرانیدند. حادیان شعرها در مدح پیغمبر می خواندند مردم مدینه شب های متبرکه را به این طریق سر کرده صدقات زیاد بر مجاورین و بینوایان می دهند.

به سوی مکه

از مدینه به عزم مکه حرکت کردیم و در نزدیکی مسجد ذی الحلیفه که پیغمبر از آن جا احرام بسته فرود آمدیم. این محل آخرین حدی است که حجاج از راه مدینه در آن جا احرام می بندند و در مسافت پنج میلی مدینه نزدیک وادی العقیق واقع شده است. من لباس های دوخته ای که بر تن داشتم درآوردم و پس از غسل جامه احرام پوشیدم و دو رکعت نماز گزاردم و به تنهایی احرام بستم و تا شعب علی ع ـ لبیک زنان کوه و دشت و فراز و نشیبِ راه را طی می کردم. همان شب به شعب علی ع ـ رسیدیم و از آن جا به روحا رفتیم... از روحا به صفرا رفتیم. صفرا دره آبادانی است که آب و نخل و عمارت و ابنیه در آن وجود دارد و سکنه آن از سادات حسینی و دیگران می باشند. در این محل قلعه بزرگی هست که پشت سر آن قلاع و دهات متصل بهم قرار دارد.

بــدر

از صفرا به بدر رفتیم. بدر همان جایی است که خداوند بر وفق وعده خود پیغمبر ما را بر دشمنان پیروز کرد و صنادید مشرکین را از بیخ برانداخت. بدر روستایی است دارای نخلستان های متصل به هم و قلعه بلندی دارد که از وسط کوه ها از مسیر رودخانه ای به آن می روند. در بدر چشمه جوشنده آب روانی وجود دارد و محل قلیب که کشتگان قریش را در آن افکندند اکنون بصورت باغی درآمده که مدفن شهدای اسلام در پشت آن واقع است. جبل الرحمه که فرشتگان از آنجا به یاری سپاه اسلام آمدند در طرف دست چپ بسوی الصفرا قرار دارد که جبل الطبول (کوه کوس ها) نیز مانند تلی از شن در روبروی آن امتداد یافته است و مردم آن جا معتقدند که از این کوه شب های جمعه صدای طبل شنیده می شود. عریش یا خیمه گاه پیغمبر که آن حضرت روز بدر از داخل آن با خدای خود راز و نیاز داشت در دامنه جبل الطبول قرار داشته و میدان کارزار نیز در جلو آن بوده است. نزدیک نخلستان قلیب مسجدی هست که می گویند جایگاهی بوده که ناقه پیغمبر به زانو افتاده و خوابیده است. بین بدر و الصفرا; در حدود یک برید راه (12 میل یا 4 فرسنگ) از وسط کوه ها می گذرد که جابجا چشمه های آب و باغ های نخل در آن دیده می شود.

از بدر به صحرای قاع البزواء رفتیم. این بیابان راهی چنان هولناک است که حتی خود راهنما در آن گم می شود و دوست دست از دوست می شوید. طول آن سه روز راه است و در منتهی الیه آن وادی رابغ واقع شده که آبدان هایی دارد که آب باران در آن ها گرد آمده برای مدت درازی ذخیره می شود. حجاج مصر و مغرب از این محل که در نزدیکی جحفه و پایین آن واقع است احرام می بندند. از رابغ سه روزه به خلیص رفتیم. در فاصله نصف روز راه به خلیص مانده به عقبة السویق رسیدیم. عقبه محل پر رملی است. حجاج از مصر و شام با خود سویق می آورند که در آن جا بخورند، سویق را با شکر درهم آمیخته می خورند. امرا مقدار زیادی از آن در حوضچه ها می ریزند و به رسم احسان به مردم می دهند. می گویند پیغمبر که از آن جا عبور می کرده چون صحابه دچار گرسنگی بوده اند حضرت مشتی از ریگ های آن محل را برداشته به آنان داد که آن ریگ ها سویق شد و صحابه از آن خوردند. برکه خلیص در زمین همواری واقع شده که دارای باغ ها و نخلستان های فراوانی است و قلعه محکمی دارد که برفراز کوهی ساخته شده و نیز در قسمت مسطح و هموار پایین کوه قلعه خرابه دیگری وجود دارد. در خلیص چشمه آبی هست که از زمین می جوشد و آب آن را به وسیله جویبارها به مصرف مشروب گردانیدن زمین ها می رسانند. خلیص دست یکی از سادات حسنی است و بازار معتبری در این محل دایر می شود و اعراب آن حدود، برای معامله گوسفند و میوه و خواربار به آن جا می آیند. از خلیص به عسفان رفتیم که در زمین همواری وسط کوه ها واقع شده و چاه های آب خوردنی دارد. یکی از این چاه ها به نام عثمان بن عفان (خلیفه سوم) معروف است و نیز در مسافت نصف روز راه از خلیص پله کانی به نام عثمان وجود دارد که تنگنایی در میان دو کوه می باشد و پلکان سنگفرشی که از بقایای بنای کهنه ای است در آن دیده می شود. و نیز چاهی به نام علی ع ـ وجود دارد و می گویند که احداث آن توسط وی صورت گرفته است. در عسفان قلعه کهنه ای هست که برج معتبری نیز دارد ولی رو به خرابی می باشد. درخت مقل در این ناحیه فراوان است. از عسفان به بطن مر یا مرالظهران رفتیم و آن وادی پر آب و گیاهی است که نخلستان های فراوانی و چشمه آبی دارد که آن ناحیه را مشروب می سازد. سبزی و میوه را از این محل به مکه می برند. از این جا که گذشتیم برق شوق و مسرت از این که به آرزوی خود رسیده ایم در دل ها درخشیدن گرفت.

 ورود به مکه

نزدیک صبحگاه بود که به شهر مکه رسیدیم و به زیارت خانه خدا یعنی محل زندگی ابراهیم خلیل و جایی که پیغمبر ما از آن جا مبعوث گردید نایل آمدیم. از راه دروازه بنی شیبه وارد بیت الحرام شدیم، خانه ای که خداوند فرمود: «وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» کعبه را دیدیم که چون عروسی زیبا و دلربا بر تخت حشمت و جلال تکیه داده و مهمانان خدا از هر سوی آن را در میان گرفته بودند.

بعد از انجام طواف ورود و استلام حجر، دو رکعت نماز در مقام ابراهیم بجای آورده در میان باب و حجرالأسود که موضع استجابت دعا است دست بر استار کعبه زدیم و از آب زمزم که به موجب حدیث پیغمبر خواص و آثاری بر شرب آن مترتب است خورده، مراسم سعی بین صفا و مروه به جای آوردیم و آنگاه در خانه ای نزدیک باب ابراهیم منزل کردیم. سپاس خدای را که ما را در زمره مهمانان خانه خود قرار داد و توفیق کرامت فرمود که مشمول دعای ابراهیم خلیل ـ ع ـ باشیم و چشمان ما را به دیدار کعبه و مسجدالحرام و حجر و زمزم و حطیم روشنی بخشید. از عجایب صنع خداوندی است که شوق وصول به آن امکنه مقدسه را در دل ها نهاده و مهر زیارت آنها را با جان ها در هم سرشته که هر کس پای در آن دیار می نهد دیگر نمی تواند دل برکند و خاطر از هوای آن بپردازد، این است حکمت باری تعالی و گواه صدق دعای ابراهیم خلیل الرحمن که شوق دیدار آن دیار در هر نقطه دور دست دامنگیر مردم است و هر سختی و مشقتی که در این راه نصیب شود سهل و آسان می نماید. چه اشخاص ضعیف و ناتوان که در این راه مرگ را معاینه دیده و چون به مقصود رسیده اند، چنان خوشحال بوده اند که گویی هرگز نه مرارتی متحمل شده و نه محنت و مشتقی چشیده اند! آری این ها همه کار خداست و تردیدی در این باره نمی توان داشت. و آن کس را که شرف وصول به این مقصد داشت داده، خداوند نعمت خود بر او اتمام فرموده و خیر دنیا و آخرت مر او را ارزانی داشته که هر چه شکر گوید بجا باشد و اینک از حق تعالی می خواهیم تا ما را نیز در زمره کسانی قرار دهد که زیارت شان به درجه قبول رسیده و موجب آمرزیده شدن گناهان گردیده و با دست خالی از این راه برنگشته باشند.

ابن بطوطه در خلال مسافرت‌هاى خود عجایبى را نقل مى‌كند كه به كرامات و اعجاز بیشتر مى‌ماند تا واقعیّت. همچنین بعضى مسائل تاریخى را به مناسبت بازگو مى‌كند؛ مثلا درباره بئرالجر كه پیامبر در غزوه تبوك اجازه نداد كسى از آن آب بیاشامد و ... او به پاره‌اى از عاداتِ بى وجهِ حجّاج، كه در مسیر سفر حج انجام مى‌داده‌اند اشاره كرده؛ از جمله نوشته است:  «حجّاج شام چون به تبوك مى‌رسند سلاح برمى‌گیرند و شمشیرها از نیام برمى‌كشند و حالت حمله و هجوم به خود مى‌گیرند و درختان خرما را به شمشیر مى‌زنند، چون معتقدند كه پیغمبر به همین ترتیب وارد تبوك شده بود . ابن بطوطه در مدینه، مسجد روضه پیامبر و قبور خلفا را زیارت كرده و به شرح هر یك پرداخته است و موقعیّت آن را مشخّص كرده. تاریخچه بناى مسجد پیامبر را به تفصیل بیان كرده و تغییرات بعدى در ساختمان آن را باز نموده است و گاهى از اغراض شخصى در توسعه مسجد پرده برداشته؛ از جمله گفته است: «در زمان خلافت منصور عبّاسى كه طرح توسعه حرم را تهیّه مى‌كرد، حسن بن زید بن على علیه السلام كه والى مكّه بود، نامه‌اى به خلیفه نوشت و پیشنهاد كرد كه مسجد را از سمت مشرق توسعه دهند تا روضه مقدّسه در وسط مسجد قرار گیرد.

منصور در پاسخ نوشت: «من نیّت تو را فهمیدم، دست از خانه عثمان بردار!»؛ زیرا توسعه مورد نظر، حسن خانه عثمان را در معرض تخریب قرار مى‌داده است.»

وى از مدینه به سمت مكّه حركت مى‌كند و صبحگاهان به مكّه مى‌رسد. لحظه دیدار را چنین تعریف و توصیف مى‌كند: «... از اینجا كه گذشتیم برق شوق و مسرّت از این كه به آرزوى خود رسیده‌ایم، در دل‌ها درخشیدن گرفت. نزدیك صبحگاه بود كه به مكّه رسیدیم و به زیارت خانه خدا؛ یعنى محلّ زندگى ابراهیم خلیل و جایى كه پیغمبر ما از آنجا مبعوث شد نایل آمدیم، از راه دروازه بنى شیبه وارد بیت الحرام شدیم؛ خانه‌اى كه خداوند فرمود:"... وَ مَنْ دَخَله كانَ آمِناً..." كعبه را دیدم كه چون عروسى زیبا و دلربا بر تخت حشمت و جلال تكیه داده و مهمانان خدا از هر سوى آن را در میان گرفته بودند.

ابن بطوطه پس از انجام طواف و استلام حجرالأسود و به جا آوردن دو ركعت نماز در مقام ابراهیم، در فاصله در كعبه و حجرالأسود، كه موضع استجابت دعا است، به پرده كعبه چنگ زده و به دعا مشغول شده است. از آب زمزم نوشیده سعى بین صفا و مروه را نجام داده است.

او چنان مجذوب شده كه مى‌گوید: «... از عجایب صنع خداوندى است كه شوق وصول به آن امكنه مقدّسه را در دل‌ها نهاده و مهر زیارت آنها را با جان‌ها در هم سرشته است كه هر كس پاى در آن دیار مى‌نهد دیگر نمى‌تواند دل بركند و خاطر از هواى آن بپردازد.»

موقعیّت شهر مكّه و عمارت‌هاى به هم پیوسته آن را توضیح مى‌دهد و مى‌گوید: محلّ اجراى كلّیه مناسك؛ یعنى منا و عرفه و مزدلفه در قسمت شرقى واقع شده است. و نیز از دروازه‌هاى مكّه، اراضى لم یزرع مكّه و در عین حال وفور نعمت انواع محصولات در آن، كه از نقاط مختلف به مكّه آورده مى‌شود و ... سخن گفته است. موقعیّت مسجدالحرام، كعبه و بناى آن را توضیح داده و گفته است: روزهاى جمعه پس از اداى نماز و نیز روز مولود پیامبر اكرم، در كعبه را باز مى‌كنند. مراسم افتتاح در را نیز بدین صورت شرح داده است: «... نخست یك كرسىِ منبر مانندِ چوبى را روى چهار چرخه‌اى تا پاى دیوار كعبه مى‌آورند و رییس قبیله بنى‌شیبه روى آن رفته، مفتاح كعبه را به دست مى‌گیرد، سدنه كعبه (پرده داران) پرده را كه «برقع» نامیده مى‌شود، بلند مى‌كنند و رییس قبیله پس از باز كردن در عتبه را مى‌بوسد و خود به تنهایى در اندرون كعبه رفته در را مى‌بندد. این وضع به قدر مدّت دو ركعت نماز طول مى‌كشد. آنگاه بنى‌شیبه هم به داخل مى‌روند و در را مى‌بندند و نماز مى‌گزارند. سپس در براى عموم باز مى‌شود. در اثناى مدتى كه اجراى این مراسم ادامه دارد، مردم با نهایت خضوع و خشوع در حالى كه دست‌ها را به زارى و تضرّع بلند كرده‌اند در برابر در كعبه ایستاده‌اند و به محض این كه در باز مى‌شود بانگ تكبیر بر مى‌دارند و ... از عجایب خداست كه وقتى در كعبه باز مى‌شود و همه مردم به داخل كعبه مى‌ریزند، مضیقه‌اى احساس نمى‌شود و همه در آن، جاى مى‌گیرند.

در اثناى مدتى كه اجراى این مراسم ادامه دارد، مردم با نهایت خضوع و خشوع در حالى كه دست‌ها را به زارى و تضرّع بلند كرده‌اند در برابر در كعبه ایستاده‌اند و به محض این كه در باز مى‌شود بانگ تكبیر بر مى‌دارند و ... از عجایب خداست كه وقتى در كعبه باز مى‌شود و همه مردم به داخل كعبه مى‌ریزند، مضیقه‌اى احساس نمى‌شود و همه در آن، جاى مى‌گیرند.

در باب حجر اسماعیل و مطاف و چاه زمزم و درهاى مسجدالحرام شرح داده و گفته است: باب ابراهیم منسوب به حضرت ابراهیم علیه السلام نیست بلكه منسوب به ابراهیم الخوزى است كه یكى از ایرانیان بوده.(6) و مى‌گوید: كوه ابوقبیس اوّلین كوهى است كه خداوند آفریده است. قریش به آن جبل الأمین مى‌گویند و معتقدند كه مرقد حضرت آدم علیه السلام در این كوه است و نیز محلّى كه پیغمبر به هنگام شقّ القمر آنجا ایستاده بود، در آن قرار دارد. سپس گفته است: چهار كوه در دو طرف جاده تنعیم قرار دارد كه به جبل الطّیر معروف است و همان كوه‌هاست كه حضرت ابراهیم به فرمان خداوند اجزاى بدن چهار پرنده را در قلّه آنها قرار داد و سپس آنها را فرا خواند، اجزاى به یكدیگر پیوستند.

ابن بطوطه از غریب نوازى مردم مكّه تعریف مى‌كند و نمونه‌هایى از ولیمه دادن و دیگر مساعدت‌ها كه به نیازمندان مى‌كنند یاد مى‌كند. از صفا و مروه و میل‌هایى كه در فاصله آنها نصب شده سخن گفته است. از قبرستان مكّه مشاهد متبرّكه، كوه‌هاى اطراف مكّه و حوادثى كه در آنها اتّفاق افتاده، از امیران مكّه، مردم مكّه، قاضى و خطیب امام موسم مكّه، كشته شدن محتسب مكّه، مجاورین مكّه،... مطالب جالب توجّهى بیان كرده است.

در ارتباط با احرام كعبه (یعنى بالا بردن استار كعبه به قدرى كه دست به آن نرسد) شعائر حج، اعمال حج، پوشش كعبه كه در آن زمان قافله مصرى مى‌آورده و از حریر سیاه با آستر كتانى بوده و طراز بالاى آن به خطّ سپید آیه "جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْىَ وَالْقَلاَئِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَ مَا فِی الاَْرْضِ وَ أَنَّ اللهَ بِكُلِّ شَیْء عَلِیمٌ." و در حاشیه اطراف، آیات دیگر قرآن نوشته شده را شرح داده است.

ابن‌بطوطه از مكه به ساحل شرقی آفریقا، یمن، عدن و مگادیشو رفت و با گذر از دریای عمانبه جزیره‌ی هرمز در خلیج فارس رسید. آن‌گاه به لارستان فارس، جزیره‌ی كیش و بحرین رفت و سپس به مكه بازگشت. سپس به آناطولی گان نهاد و به زیارت آرامگاه مولانا در شهر قونیه رفت و از آن‌جا به جنوب روسیه تا ساحل كریمه سفر كرد. او پس از رفتن به قسطنطنیه راهی خوارزم، بخارا، سمرقند، هرات، طوس، مشهد، سرخس، تربت حیدریه، نیشابور، بسطام، غزنه و كابل شد و سپس به شبه‌قاره‌ی هندوستان گام نهاد.
ابن‌بطوطه هفت سال در هند ماند و مورد توجه دربار دهلی بود. او كه نخستین‌بار در سفرش از مراكش به مصر به قضاوت پرداخت، از جایگاه پدران خود در قضاوت برای سلطان هند سخن گفت و در هندوستان به جایگاه قضاوت نشست. او زمانی نیز به عنوان سفیر سلطان هند به دربار امپراتور چین فرستاده شد، اما گرفتار راهزنان و توفان شد و نتواست كاری را كه به او واگذار شده بود به درستی انجام دهد. از این رو، پیش فرمان‌ورای مستقل مالابار رفت و سپس به جزیره‌های مالدیو سفر كرد. در آن‌جا بیش از یك سال و نیم بر جایگاه قضاوت نشست، اما چون در نظر وزیر اعظم خطرناك آمد، از آن‌جا به سیلان گریخت و به زیارت جایگاه حضرت آدم(ع) در آن‌جا شتافت.
ابن‌بطوطه از راه دریا به هرمز بازگشت و از راه ایران به عراق رفت و سپس با كشتی به جده رسید و در 22 شعبان 749 قمری برای چهارمین بار به زیارت خانه‌ی خدا شتافت. سپس زمانی را در فلسطین و تونس گذراند و سرانجام به طنجه بازگشت. اما بیش از سه ماه نگذشت كه به اندلس(اسپانیا) رفت و با ابن‌جزی، نویسنده‌ی گزارش‌های سفرنامه‌اش، آشنا شد. او پس از سفری به آفریقای مركزی به فاس رفت و پس از بیش از 20 سال زندگی در آن‌جا سرانجام در همان شهر به سال 779 قمری دیده از جهان فروبست.
ابن‌بطوطه دانشمندی پژوهشگر یا عالم دینی برجسته و شناخته شده‌ای نبود، اما سفرهای دراز به شهرهای گوناگون فرصتی فراهم آورد كه از درس دانشمندان و بزرگانی كه بر سر راهش بودند، بهره‌مند شود. او در دمشق، بغداد و شیراز از درس بزرگان آن زمان بهره ‌برد و در زمان ماندگار شدن در مكه، كه مهم‌ترین مركز دینی مسلمانان بود، نیز بر دانسته‌های دینی خود افزود. در آن زمان بزرگان و دانشمندان دینی هنگام حج در مكه گرد هم می‌آمدند و پس از پایان گرفتن آیین‌های حج چند سالی را در آن شهر می‌ماندند و از فضای معنوی آن بهره‌مند می‌شدند.
آشنایی ابن‌بطوطه با دانشمندان و بزرگان دینی بسیار سودمند بود و چنان شد كه آن جوان ناشناس كم‌كم در نظر بزرگان و فرمان‌روایان شناخته شود، از آنان صله دریافت ‌كند و از این راه هزینه‌ی سفرهای خود را فراهم ‌آورد. برخی از آن فرمان‌روایان كنیزهایی نیز به او بخشیده بودند كه در جای جای سفرنامه از آن‌ها یاد می‌كند. او طی سفر چند بار ازدواج كرد و در سفرنامه‌ی خود پیوسته از زن‌ها و كنیزهایی كه همراه او بودند سخن می‌گوید و به فرزندانی اشاره می‌كند كه از آن زنان یافته است، فرزندانی كه او هرگز بار دیگر آنان را ندیده است.

ابن‌بطوطه و ایرانیان
هر چند ابن‌بطوطه بخش‌های بزرگی از نواحی مركزی و شمالی ایران را ندیده و در بخش‌هایی هم كه سفر كرده است، چندان نمانده است، باز هم اطلاعات ارزمشندی از ایران به دست می‌دهد. هم‌چنین، از لابه‌لای سفرنامه‌ی او می‌توان به نفوذ عناصر ایرانی در سرتاسر جهان اسلام پی برد. هنگامی كه همگام به او در سفرنامه اش سفر می‌كنیم، همه جا با نام ایران و ایرانی رو به رو می‌شویم. بزرگان عرفان كه بر قلب‌های مردم فرمان می‌رانند از مصر تا هندوستان بیش‌تر ایرانی هستند و پیوسته همراه با نام دانشمندان، فقیهان و سخنوران بزرگ آن دوران نسبت طبری، اصفهانی، تبریزی یا شیرازی به گوش می‌رسد. زبان فارسی زبان رسمی دربار هندوستان است. پیروان مولانا در آسیای میانه با شعرهای او به سماع می‌پردازند. هنوز نیم سده از وفات سعدی نگذشته كه سرود خنیاگران چینی از شعر تر اوست. در این یك سده‌ای كه از یورش مغول‌ها گذشته، ایرانیان با فرهنگ خود بر آنان چیره شده‌اند و حتی در شمال چین نیز كارهای اصلی به دست ایرانیان افتاده است. جانشینان چنگیز به اسلام روی آورده‌اند .

ابن بطوطه جهانگردي كه در قرون وسطي از اصفاهان ديدن كرده است .
كشور پادشاهي مغرب ( مراكش ) كه منتي اليه شمال غربي آفريقا واقع است از ديرباز با كشور ما روابطي دوستانه داشته است با ديد شاهنشاه آريامهر از كشور مغرب و ديدار قريب‌الوقوع اعليحضرت سلطان حسن دوم پادشاه آن كشور از ايران تجلي نويني از اين روابط مودت آميز است مقاله زير بدنبال بازديد محمد الفاسي رهبر حذب استقلال مغرب كه چندي پيش از كشور ما و آثارباستاني اصفهان ديدن نمودند نوشته شده است .

سخني چند راجع به ابن‌بطوطه

از ديار مغرب اقصي يعني قسمتي از دنياي معلوم امروز كه مراكش نام دارد و در شمال غربي قاره آفريقا واقع است مقارن 662 سال پيش از بين مردم يكي از شهرهاي آن به نام طنجه سياحي برخاست و بعشق جهانگردي با وسائل آن روز بمسافرتهايي دور و دراز دست زد . نام اين سياح ابن بطوطه است و او در زماني كه بيش از 20 تا 22 سال نداشت مسافرت شگرف خود را آغاز كرد. وي قريب 28 سال به سير و سياحت و كسب دانش و معرفت و مطالعه در آفاق وانفس پرداخت و در اين مسافرتهاي طولاني يا با پاي‌پياده طي طريق ميكرد و يا از وسائل حمل و نقلي كه بزرگان و مشاهير و اشخاص سرشناس براي وي فراهم ميكردند استفاده مينمود عشق بسفر و ديدن اقوام و اقاليم گوناگون چنان در اين جهانگرد شدت داشت كه وي با وسائل موجود هفت قرن پيش توانست خود را به پكن و روسيه و از آنجا به قلب آفريقا برساند ا بن بطوطه در دوران 27 سال مسافرت خود لااقل چهل بار ازدواج كرد و پس از بازگشت به طنجه مدت 23 سال ديگر نيز بزندگي ادامه داد .
بخلاف ماركوپولو سياح معروف ونيزي كه 50 سال قبل از ابن بطوطه عازم مشرق زمين شده بود ابن بطوطه نه تاجر بود و نه سفير بلكه در ابتدا يكي از طلاب علوم معقول و الهيات بود كه مصمم شده بود با پاي پياده بمكه مسافرت كند و در آنموقع 21 سال داشت . در اين مسافرتها اشخاص مختلفي از دختر امپراطور روم شرقي گرفته تا يكي از دزدان دريايي بنگاله باو وسيله حمل و نقل دادند . در نزديكي دهلي سياه‌پوستي او را بر پشت خويش حمل ميكرد و ابن بطوطه در آنحال در خواب خوش فرو رفته بود . ابن بطوطه در اسكندريه از شهرهاي مصر برهان‌الدين اعرج دانشمند و زاهد معروف را ملاقات كرد . اعرج به او ميگويد چنين ميفهمم كه شوف و علاقه وافري به ديدن ممالك مختلف داري در اينصورت بايد از فريد‌الدين برادر من در هندوستان و قطب‌الدين برادر ديگرم در چين ديدن كني و هنگامي كه ايشان را ملاقات كردي سلام مرا بآنها برساني . ابن بطوطه در يادداشت‌هاي خويش شرح كامل مسافرتهاي خود را نگاشته و در باره تجارت و خورد و خوراك مردم و بخصوص راجع بزنان شرح جامعي نقل كرده است . وي براي اولين مرتبه كه در آفريقا چشمش به درخت تنبول ميافتد منظره درخت در او تاثير عميقي ميبخشد . نوشته است كه منظره اين درخت شخص را به حال وجد و نشاط ميآورد . ابن بطوطه در كنار درياي سياه سوار بركشتي شد ولي سخت مريض شد و از طرف ديگر نزديك بود غرق شود ولي بهر زحمتي بود خود را به شبه جزيره كريمه رسانيد و از آنجا بوسيله گاريهاي كندرو و يا اسبهايي كه حكام محلي در اختيار او ميگذاشتند عازم مسكو شد . خيلي ميل داشت باز هم به نواحي شمالي‌تر برود و ببيند آيا راست است كه در آن نواحي در فصل زمستان تقريبا تمام 24 ساعت شب است ولي باو گفتند كه وسائط نقليه براي آن نواحي نيست مگر سورتمه‌هايي كه سگان قوي هيكل قطبي آن را ميكشند اما ابن بطوطه حاضر به اين مسافرت نشده و ميگويد من سوار سگ نميشوم .
ابن بطوطه سپس بهندوستان رفته و از آنجا با يك كشتي عازم چين ميشود و در آنجا برادر برهان‌الدين زاهد اسكندريه را ملاقات ميكند وقتيكه ابن بطوطه بشهر خنسا (كينگ سه ) ميرسد 55 سال از فوت سعدي شيرازي گذشته بود ولي اشعار شيخ شيراز را ملاحان چيني هنگام سفر و يا تفرج روي دريا ميخواندند .

مسجداشتركان

ابن بطوطه مينويسد امير شهر (قورتاي ) ما را بخانه خود مهمان كرد و جشني ترتيب داد . سه روز مهمان او بوديم سپس پسر خود را با ما بگردش بخليج فرستاد .
بر سفينه‌أي سوار شديم پسر امير در سفينه ديگري سوار بود و از اهل طرب و موسيقي جمعي را همراه داشت .
اين سازندگان بچيني و عربي و فارسي مينواختند اما پسر امير به آواز فارسي عشقي مخصوص داشت و آهنگي باين زبان ميخواندند و من چون چندين بار بلحني كه ميخواندند گوش دادند آن را ياد گرفتند . ابن بطوطه نوشته است كه آنها چنين ميگفتند :

تا دل بمهرت داده‌ام در بحر فكر افتاده‌ام
چون در نماز ایستاده‌ام گويي بمحراب اندري

ابن بطوطه پس از گردش در سراسر چين بافريقاي شمالي باز ميگردد و در عرض راه چند تن از زنان سابق و فرزندان خود را ميبيند و سپس عازم جنوب اسپانيا ميشود و پس از ورود بمراكش چون وسيله آماده و مهيا بود سفري نيز بقلب آفريقا ميكند و سرانجام هنگامي كه 50 سال داشت دست از سفر باز كشيد و در طنجه مقيم شد تا در 73 سالگي بدرود حيات گفت .

ورود ابن بطوطه به شهر اصفهان

ابن بطوطه در مسافرت خود به ايران از طريق بصره و آبادان و شوشتر و ايذه و لنجان بشهر اصفهان وارد شده است لنجان از نواحي پربركت اصفهان است كه زاينده رود از آن ميگذرد و به دو قسمت لنجان عليا و سفلي تقسيم ميشود : مركز لنجان عليا و مركز لنجان سفلي فلاورجان است كه پلي تاريخي نيز از عهد صفويه دارد . ابن بطوطه در لنجان سفلي از آبادي بزرگي كه اشترگان (اشترجان) نام دارد و بهنگام ورود وي شهري آباد و معتبر بوده است گذشته است .
مسجد اشترگان بناي معروف قرن هشتم هجري كه ابن بطوطه آن را ديده است . اشترگان كه امروز آنرا اشترجان مينامند دهكده‌ايست كه در چهل كيلومتري جنوب غربي اصفهان در بلوك لنجان واقع شده و يك جاده اسفالته خوش منظره كه از باغات و مزارع و مناظر كوهستاني احاطه شده آنرا بشهر اصفهان اتصال ميدهد و در مدت كمتر از يكساعت ميتوان از اصفهان بآن محل رفت در اين دهكده مسجد با شكوهي  وجود دارد كه در اواخر سلطنت سلطان محمد اولجايتو بوسيله يكي از بزرگان محل بنام محمدبن‌محمودبن‌علي اشترجاني بنا شده است وي پس از الجايتو از موستوفيان و منشيان بزرگ جانشين وي سلطان ابوسعيد بهادر خان بوده است و مدتها وزرات امير سونج از امراي مشهور اورا بعهده داشته است . مترجم رساله محاسن اصفهان حسين‌بن محمد بن ابي الرضا علوي آوي در ذكر پنجم از كتاب (محاسن) از باني مسجد اشترگان بنام : صاحب مغفور سعيد فخرالدوله والدين محمدالاشترجاني طاب ثراه با تجليل تمام نام ميبرد و ميگويد كه در غمخوارگي زير دستان و دلبستگي باحوال بيچارگان دقيقه أي فروگذار نكرده و خواب خوش را بر خود حرام كرده بود و چون مردم لنجان از ظلم و جور حكام اصفهان بدو شكايت ميبردند با موافقت پادشاه وقت حكومت لنجان را شخصا بعهده گرفته همت بر ضبط و اتساق امور مصروف گردانيد و در زمان او عدل و داد جانشين ظلم و جور شد . و اين است كتيبه تاريخي مسجدي كه محمد اشتر جاني در اشترگان بنا كرده است: (( امر ببناء هذا المسجد المبارك الصاحب الاعظم ملك الوزرا في العالم فخر الدنيا و الدين محمد بن محمود بن علي الاشترجاني )) و در كتيبه سر در شرقي مسجد سال ساختمان آن (715هجري) بشرح زير آمده است : ((بسم‌الله الرحمن الرحيم و ان المساجد لله فلا تدعوا مع‌الله احدا في سنته خمس عشره و سبعئمائه ))
ساختمان اين مسجد كه از لحاظ معماري و تزئينات فراوان گچ بري بهيچوجه متناسب با موقع امروزي دهكده اشترگان نيست به خوبي ميرساند كه در 672 سال پيش كه ساختمان آنرا پايان داده‌اند در مركز شهري بزرگ و پرجمعيت واقع بوده است و ابن بطوطه 660 سال پيش و درست دوازده سال پيش از اتمام ساختمان آن در زمانيكه سلطنت ممالك محروسه ايران با سلطان ابوسعيد بهادر خان بوده است باين شهر وارد شده و از مسجد آن ديدن كرده است .
ابن بطوطه در اين باره چنين مينويسد : ((
.. پس مسافرت ما در زمين پهناور و پر آبي آغاز شد كه از مضافات شهر اصفهان بشمار ميرود و در اين طريق نخست بشرح اشترگان رسيديم اشترگان شهري است نيك و پر آب و داراي باغها . مسجد زيبائي نيز دارد كه آبي از وسط آن ميگذرد )) جوي آبي كه ابن بطوطه از آن نام ميبرد هم اكنون بيرون از مسجد در مقابل سر در باشكوه تاريخي آن جريان دارد و نويسنده اين مقاله بكرات از آن ديدن كرده است .

ابن بطوطه در راه اصفهان

ابن بطوطه مينويسد: سپس بشهر فيروزان رفتم كه شهري كوچك است و نهرها و باغها و درختها دارد . بعد از نماز عصر بود كه باين شهر رسيديم و مردم براي تشييع جنازه‌أي به بيرون شهر آمده بودند از پيش وپس جنازه مشعلها افرخته بودند و بدنبال آن شيپورها ميزدند و مقنيان آوازهاي طرب‌انگيز ميخواندند . ما از كار آنان در شگفت شديم و يك شب در آنجا مانديم و فردا به قريه فيلان رفتيم .
فيلان قريه بزرگي است كه روي رودخانه عظيمي ساخته شده و در كنار آن مسجد بسيار زيبايي وجود دارد و از زمين تا داخل مسجد پله ميخورد و اطراف را باغها فراگرفته است . آن روز را نيز از وسط باغها و آبها و ديه هاي زيبا كه برجهاي كبوتر زيادي در آنها ديده ميشود بسير خود ادامه داديم و پسين روز بشهر اصفهان رسيديم .

ابن بطوطه در اصفهان

سپس ابن بطوطه بشهر اثفهان وارد شده است و در مورد اين شهر چنين مينويسد :

ساختمان ارامگاه علي بن سهل

(( اصفهان كه از شهرهاي عراق و عجم است شهري بزرگ و زيبا است ولي اكنون قسمت زيادي از آن در نتيجه اختلافاتي كه بين سنيان و شيعيان آن شهر بوقوع مي‌پيوندد بويراني افتاده. اين اختلافات هنوز هم ادامه دارد و مردم آن شهر دائم در منازعه و كشتار بسر ميبرند. ميوه در اصفهان فراوان است از جمله زردآلوي بي‌نظيري كه قمرالدين ناميده ميشود و آنرا خشكانيده ذخيره ميكنند. هسته اين زردآلو شيرين است. ديگر از ميوه‌هاي اصفهان به آن شهر است كه نظيرش در هيچ جا پيدا نميشود.
به اصفهان بسيار خوش‌طعم و بزرگ است. ديگر از ميوه‌هاي اين شهر انگور عالي و خربزه عجيبي است كه غير از بخارا وخوارزم درهيچ جاي دنيا مثل و مانند ندارد.
پوست اين خربزه سبز رنگ است و داخل آن قرمز و آنرا ميشود نگاه داشت مانند شريحه كه در بلاد مغرب نگاه ميدارند.
اهالي اصفهان مردمي زيبا روي‌اند. رنگ “ان سفيد و روشن و متمايل بسرخي است. شجاعت و نترسي از صفات بارز ايشان ميباشد.
اصفهانيها مردماني گشاده دست‌اند. همچشمي و تفاخري كه ميان آنان در مورد اطعام و ميهمان‌نوازي وجود دارد منشاء حكايات غريبي شده‌است.

منار طوقچي ازآثار قرن هشتم هجري

مثلا اتفاق ميافتد كه يك اصفهاني رفيق خود را دعوت ميكند و ميگويد بيا برويم نان و ماست با هم بخوريم ولي وقتي او را به خانه ميبرد انواع غذاهاي گوناگون پيش او ميآورد و اصفهانيها باين رويه خود مباهات زياد ميكنند. هر دسته از پيشه‌وران اصفهان رئيس و پيش‌كسوتي براي خود انتخاب ميكنند كه او را ( كلو ) مينامند دسته‌هاي ديگر هم كه اهل صنعت و حرفه هستند بهمين نحو روسائي براي خود بر ميگذينند. جوانان مجرد اين شهر جمعيت‌هائي دارند و بين هر يك از گروه‌هاي آنان با گروه ديگري رغابت و همچشمي برقرار است.
ميهمانيها ميدهند و هرچه ميتوانند در اين مجالس خرج ميكنند و محفلي عظيم با انواع غذاهاي مختلف فراهم ميآورند. حكايت ميكردند كه يكي از اين دسته‌ها دسته ديگر را بميهماني خوانده و غذاي آنان را با شعله شمع پخته بود دسته ديگر كه خواسته بود تلافي بكند در دعوتي كه متقابلا بعمل آورده بوده براي تهيه غذا بجاي هيزم حرير مصرف كرده بود. ))

رهبر حزب استقلال مغرب در آرامگاه علي بن سهل
آرامگاه علي‌بن سهل

در انتهاي محله طوقچي و در آن طرف حصار قديم اصفهان كه اكنون قطعه ديواري از آن باقيست بفاصله كمي در پشت خندق شهر جائيكه در زمان سلجوقيانمحله ( فلفلچي ) ناميده ميشده و از محلات پر جمعيت اصفاهان بوده آرامگاه علي‌بن سهل واقع شده است. از قبه و ضريح علي‌بن سهل كه از بزرگان و عرفاي قرن هشتم هجري بوده است با وجود موقوفات فراوان آن فعلا اثري باقي نيست و سالهاست كه اين بناي مشهور اصفهان بويراني گرائيده و آنچه از آن فعلا بر جاي مانده است اطاق محقر خشت و گلي است كه جديدالبنا ميباشد و اطرلف آنرا عراضي زراعتي فرا گرفته است .

بناي منارجنبان

عارف مشهوري كه در اين قبه مدفون است بنا بضبط حافظ ابو نعيم ( ابوالحسن بن سهل بن محمد بن ازهر اصفهاني است ) كه از مردم اصفهان و از بزرگان و اعلام صوفيه بشمار ميرفته و در زمان خود و همچنين پس از مرگش شهرت بسزائي داشته است چنانكه تا اين زمان نيز مردم اصفهان و سلسله صوفيه آرامگاه او را بنظر احترام و تجليل مينگرند و با توصل باو حاجات خويش را ميطلبند
شمس‌الدين
تاج‌الدين محمود شهاب‌الدين علي‌الرجا امام شهاب‌الدين ابي حفض عمر بن محمد بن عبدالله سهروردي شيخ كبير زياءالدين ابوالنجيب سهروردي عموي امام وحيدالدين عمر پدر او محمد بن عبدالله معروف بعمويه شيخ اخي فرج زنجاني شيخ احمد دينوري امام منشاط دينوري شيخ علي‌بن سهل صفدي ابوالقاسم جنيد سري سقطي داود طائي حسن بسري اميرالمومنين علي بن ابيطالب )).

آيا در زمان ابن بطوطه منار جنبان اصفهان شهرت امروزي خود را داشته است ؟
چنانكه ذكر شد ابن بطوطه در سال 727 هجري در اصفهان بوده است و از طرفي ميدانيم كه بقعه منار جنبان كه در قريه كارلادان در هفت كيلومتري مغرب اصفهان واقع است در سال 716 هجري پس از وفات عمو عبدالله كارلاداني بر روي آرامگاه او بنا شده است . در وفات عمو‌عبدالله در سال 716 نيز هيچگونه ترديدي نيست و ما عين كتيبه سنگ مزار او را ذكر ميكنيم :
((هذا قبرالشيخ الزاهد البارع المتورع السعيد المتقي عمو عبدالله بن محمود سقلا رحمت‌الله عليه و نور في السابع عشر من شهر ذي حجه سنه ست عشره و سبعئمائه)) .
بنابراين ابن بطوطه درست يازده سال پس از وفات عمو عبدالله بقعه منارجنبان را ديده است و در حاليكه او از منارجنبان بصره در سفرنامه خود ياد كرده است مي‌نويسد كه مسجد علي (ع) در بصره هفت مناره دارد كه يكي از آنها متحرك است و خود ابن بطوطه حركت اين مناره را شخصا آزمايش كرده معذلك بهيچوجه از منارجنبان اصفهان كه شهرت آن امروز عالمگير شده نامي نميبرد . در اينمورد چگونه ميتوان اظهار نظر كرد به نظر نويسنده اين مقاله چنين ميرسد :
1
ممكن است در زمان اقامت ابن بطوطه د راصفهان با آنكه يازده سال از مرگ عمو عبدالله ميگذشته است هنوز بقعه آرامگاه وي بنا نشده بوده ولي اين مطلب خيلي بعيد بنظر ميآيد و تصور آن هم مشكل است زيرا عمو عبدالله مرد زاهد بارع و متورع مشهوري بوده كه در محل معروفيت و مقبوليت تمام داشته و يقينا تا يك سال پس از فوت او دست بكار ساختن اين بقعه شده بوده‌اند و در ايام اقامت ابن بطوطه در اصفهان اين بقعه وجود داشته است .
2
چنانكه معماران معمر محلي اصفهان از نظر فني به نگارنده نظر داده‌اند ساختمان مناره‌ها مدتي بعد از براي بقعه باين اثر تاريخي الحاق شده است و اين مطلب با توجه بسفرنامه دو جهانگرد معروف يكي ابن بطوطه در قرن هشتم هجري كه مطلقا از منارجنبان اصفهان چيزي ذكر نميكند و ديگري شواليه شاردن فرانسوي كه سفرنامه او راجع به اصفهان بسيار جالب است و سه قرن ونيم پس از ابن بطوطه در اواخر سلطنت شاه عباس دوم و اوايل سلطنت شاه سليمان صفوي در اصفهان ميزيسته و با آنكه دقيقا اصفهان را توصيف ميكند به همه آثار ارزنده معماري و جالب شهر را از كاخها و پلها و مساجد و معابر و تكايا و بازارها و كليساها و حتي منازل معروف مناره‌ها را ذكر ميكند بهيچوجه از منارجنبان اصفهان مطلبي بيان نميكند بايد به آن دسته از معماران مجرب قديمي اصفهان كه به نگارنده گفته‌اند مناره‌هاي بناي منارجنبان مدتي پس از ساختمان بقعه اصلي به اين بنا الحاق شده است حق داد و گفته آنها را تا اين حد كه ممكن است در آخر سلطنت صفويه اين مناره‌ها ساخته شده باشند تاييد كرد . بديهي است اظهار نظر منطقي و مستدل ديگران و كشف نوشته تاريخي و مستندي در آينده شايد بتواند موضوع را آشكارتر نمايد .

ابن بطوطه در شوشتر

سرانجام به شهر تستر(شوشتر) رسيديم كه در قلمرو اتابك و سرحد يبن دشت و كوهستان است. تستر شهري بزرگ، زيبا، خرم و داراي پاليزهاي نيكو و باغهاي عالي است. اين شهر محاسن زياد و بازارهاي معتبر دارد و از شهرهاي قديمي است كه خالدبن وليد آن را فتح كرد. سهل بن عبدالله(2) منسوب به اين شهر مي باشد.
نهر معروف بازرق گرداگرد تستر را فرا گرفته و آب آن بسيار مصفّا و عالي است. اين آب در روزهاي گرم تابستان به غايت سرد و خنك است و من رودخانه اي به كبودي آن نديده ام مگر رودخانه بلخشان.
تستر براي ورود و خروج مسافرين يك در بيشتر ندارد و آن را دروازه دسبول مينامند. دروازه در لغت آنان بمعني در است. درهاي ديگر اين شهر بسوي رودخانه باز مي شود. در دو طرف رودخانه باغ ها قرار دارد و دولابها كار گذاشته اند. عمق رودخانه زياد است و محاذي دروازه دسبول مانند بغداد و حله جسري از كشتيهاي كوچك درست كرده اند.
ميوه در تستر فراوان است. خيرات و بركات اين شهر بسيار و بازارهاي آن در خوبي بي مانند مي باشند. در خارج شهر مزار متبركي است كه اهالي به زيارت آن مي روند و نذرهاي زياد به آن جا مي برند. اين مزار زاويه اي هم دارد كه گروهي از دراويش در آن بسر مي برند و مي گويند كه مزار مربوط قبر زين العابدين علي بن حسين بن ابيطالب(ع) است .
مدرسه امام شوشتري
در تستر در مدرسه امام شرف الدين موسي، پسر امام صدرالدين سليمان كه از اولاد سهل بن عبدالله است منزل كردم. اين شيخ مردي بود با مكارم اخلاق و فضايل بسيار و جامع بين مراتب دين و دانش. وي مدرسه و زاويه اي بنا نهاده كه در آن چهار خادم به نامهاي سنبل و كافور و جوهر و سرور به خدمت مشغول بودند. از اين چهار تن يكي مأمور اوقاف و ديگري كارپرداز و سومي خادم سماط و مأمور تنظيم برنامه غذا و چهارمي مأمور سركشي به آشپزها و سقاها و فراشها بود.
من شانزده روز در اين مدرسه ماندم نه نظم و ترتيب آن را در جايي ديدم و نه لذيذ تر از غذاهاي آنجا غذايي خورده ام. به هركس به اندازه خوراك چهار تن غذا مي دادند. خوراك نوعاً عبارت بود از برنج با فلفل كه با روغن پخته بودند به اضافه جوجه بريان و نان و گوشت و حلوا. شيخ مزبور هم از حيث صورت و هم از جهت سيرت ممتاز بود و روزهاي جمعه پس از نماز در مسجدجامع منبر مي رفت و من كه مجلس وعظ او را ديدم، همه وعاظ ديگر كه در حجاز و شام و مصر ديده بودم در نظرم ناچيز نمودند و از كساني كه من به ملاقات آنها رسيده ام، كسي را نظير او نديده ام. روزي در باغي از آن وي كه در كنار رودخانه واقع است در محضر او بودم، فقها و بزرگان شهر نيز حاضر بودند، دراويش هم از هر گوشه و كنار در آنجا گرد آمده بودند، شيخ همه را اطعام كرده و نماز ظهر را با جماعت بجاي آورد و سپس به خطبه و موعظه پرداخت. پيش از آنكه شيخ سخن آغاز كند، قاريان با آهنگهاي محزون و نغمه هاي مهيّج به قرائت مشغول بودند. شيخ خطبه را در نهايت سكون و وقار ادا مي كرد و سخن خود را با اشاراتي از فنون مختلف، تفسير و حديث و غيره چاشني مي داد. پس از پايان موعظه از هرسو رقعه ها به او فرستادند، چه رسم ايرانيان بر اين است كه سؤالات خود را در رقعه ها مي نويسند و بسوي واعظ مي اندازند و او يكايك پرسشها را پاسخ مي دهد. چون رقعه ها به شيخ مي رسيد او همه را در دست جمع مي كرد تا در پايان يكايك آنها را برگشود و جوابهاي بسيار بجا و مناسب داد. در اين هنگام وقت نماز عصر فرارسيد و او به نماز پرداخت، مردم هم اقتدا كردند و پس از نماز هركس به خانه خود رفت.
مجلس اين مرد، مجلس دانش و وعظ و بركت بود و مردم براي توبه در محضر او به هم سبقت مي جستند و او از توبه كنندگان پيمان مي گرفت و سرشان را مي تراشيد. آن روز پانزده تن از طلاب بصره و دو تن از عوام تستر براي توبه در محضر او آمده بودند.

 ابن بطوطه در شوشتر دچار بيماري و عارضه تب شده، و پس از شوشتر به ايذه سفر مي كند. وي مجموعاً دوبار به شوشتر سفر مي كند و پس از دومين سفر در بصره به زيارت مزار سهل بن عبدالله شوشتري نيز مي رود .

ابن‌بطوطه و زنان
ابن‌بطوطه گرایش زیادی به زنان داشته است و در جای‌جای سفرنامه‌ی خود به توصیف زنان زیبا می‌پردازد. شاید هیچ نویسنده‌ی شرقی به اندازه‌ی او از زنان كشورهای گوناگون سخن نگفته باشد. از شهر مكه تا شیراز و هندوستان و مالابار و جزیره‌های مالدیو و چین و آفریقای مركزی هر جا كه رفته وصف دقیقی از زنان آن‌جا آورده و از خوشگلی و شیوه‌ی لباس پوشیدن و شوهرداری و توان جنسی آنان سخن رانده است. گذری بر آن‌چه كه او پیرامون زنان نوشته است، ما را تا اندازه‌ای با وضعیت زنان در كشورهای اسلامی در آن روزگار آشنا می‌كند.

زنان در قرن هشتم هجري

سفرنامه ابن بطوطه گوشه‌هايي از نحوه زندگي و جايگاه زنان را در جهان اسلام در قرن هشتم هجري آشكار مي‌كند. بنا بر نظر دكتر موحد، تعليم دختران و فرستادن آنان به مكتب اگرچه از نظر شرعي مجاز و حتي مستحسن بود اما جامعه محافظه كار و فروبسته آن زمان نمي‌توانست مخاطراتي را كه در سر راه زنان بود، ناديده بگيرد. تعليم زنان مستلزم مقداري آزادي براي او بود و اصولا آزادي براي زنان خطرناك شمرده مي‌شد. بنابراين روش محتاطانه‌اي كه براي توده مردم توصيه مي‌شد اين بود كه آموزش دختران را به آنچه براي نماز و عبادت ضروري باشد محدود سازند و از تعليم خط و شعر و غيره حذر كنند. حتي رفتن زن به مسجد براي اقامه نماز را دوست نداشتند. ابن عبدون در رساله حسبه خود مي‌گويد:« زنان را نبايد اجازه داد كه تابستان‌ها در برابر چشم مردم كنار آب بنشينند، اختلاط زن و مرد در معاملات روا نيست و زن و مرد نبايد در ايام عيد با هم و در يك مسير به گشت و گذار بپردازند.» برداشت سنتي آن روزگار آزادي زن در خارج از حصار خانه را برنمي‌تافت. اما اين تصوير كلي دو استثناء داشت يكي در ميان روحانيان كه بسياري از دختران آنان، خود راوي حديث بودند و ديگر در ميان خاندان‌هاي وابسته به طبقه فرمانروا كه ترك بودند.

تركان خود اهل فضل و سواد نبودند ليكن محدوديت‌هايي را كه در عالم اسلام براي زنان قائل بودند نداشتند و چون اسلام پذيرفتند باز آن بيقيدي درباره رفتار زن و مرد را كه لازمه مشاركت فعالانه آنان در زندگي صحرايي مبتني بر كوچ و چرا بود از دست ندادند. زنان ترك روي از مردان نمي‌پوشيدند و از حشر و نشر با مردان ملاحظه‌اي نداشتند. ابن بطوطه چندين جا به اين نكته تصريح مي‌كند كه مقام زن پيش ترك‌ها و مغول‌ها خيلي بلند و محترم است. چنان‌كه بالاي فرامين شاهي مي‌نويسند:«به فرمان سلطان و خواتين». هر يك از خاتون‌ها شهرها و ولايت‌ها با عوايد فراوان در دست دارد و در مسافرت‌ها كه با سلطان مي‌كنند، اردوي هر خاتون جداست. ابن‌ بطوطه از شيوه رفتار محترمانه سلطان محمد اوزبك پادشاه آلتين اردو (منطقه روسيه امروزي) با همسرانش شگفت‌زده مي‌گويد «همه اين مراسم و احترامات بي‌هيچ‌گونه پرده‌پوشي در برابر چشم مردم انجام مي‌گيرد.» با اين مقدمات غريب نمي‌نمايد كه خاندان‌هاي حاكم ترك دختران خود را از امتياز خواندن و نوشتن برخوردار كرده باشند و زنان آنان استعداد خود را در زمينه فضل و هنر، دست‌كم در كشورهايي چون ايران كه محيط اجتماعي تا اندازه‌اي پذيراي آن بود، نشان دهند. از نمونه‌هايي كه نامي از آن‌ها در كتاب‌هاي آن عصر به جا مانده مي‌توان از تَركان خاتون مادر اتابك محمدبن‌سعدبن‌ابي‌بكر و جهان ملك خاتون برادرزاده شاه شيخ ابواسحاق فرمانرواي شيراز و قُتلُغ خاتون در سلسله قراختاييان كرمان نام برد.
از آن جالب‌تر كشورهاي تازه مسلمان هستند كه به سنت‌هاي گذشته خود عمل مي‌كنند هر چند گاه با اسلام در تناقض است. دو نمونه جالب آن پوشش زنان مالديو و شيوه مادرتباري در ميان مسوفي‌هاست.
ابن بطوطه در توصيف مردم جزاير مالديو ( نزديك شبه جزيره هند) مي‌گويد كه «زنان اين جزاير سر خود را نمي‌پوشانند ملكه‌اشان نيز همين‌طور است. اين زنان گيسوان خود را شانه زده آن را به يك‌سو جمع مي‌كنند و اكثرا جز لنگي كه از ناف تا پايين تنه آنان را مي‌پوشاند، جامه‌اي بر تن ندارند. باقي بدن آنان عريان است و به همين وضع در بازارها و ساير جاها راه مي‌روند. چون من متصدي قضا گشتم خيلي كوشيدم كه اين عادت را از ميان آنان براندازم اما كاري از پيش نبردم.» البته اين شيوه پوشش ربطي به آزادي يا منزلت زنان نداشت چون به گفته ابن بطوطه زن مالديوي در حضور شوهر خود غذا نمي‌خورد بلكه چون خدمتكار در برابر شوي مي‌نشيند و منتظر مي‌ماند تا او غذاي خود را بخورد آن‌گاه دست‌هاي شوهر را مي‌شويد و غذا را برمي‌چيند.
مسوفي‌ها در امپراطوري مالي در آفريقاي غربي نيز از نظر ابن بطوطه عجيب و غريبند:«مردهاي‌شان غيرت ندارند. در ميان آنان انتساب به پدر مورد اعتبار نيست بلكه نسبت آنان به دايي است. ارث هم به خواهرزاده‌ها مي‌رسد نه اولاد و اين چيزي است كه من در همه دنيا نديدم مگر در نزد كفار مالابار از هندوان. ولي نكته اينجاست كه مسوفي‌ها مسلمانند و نماز مي‌گذارند و فقه مي‌خوانند و حافظ قرآن مي‌باشند!» به روايت ابن‌بطوطه زنان مسوفي روي خويش نمي‌پوشانند و با مردان اختلاط مي‌كنند و دوستي و صحبت زن و مرد ميان آنان چيزي عادي است.(البته از راه درست و آن‌گونه كه به هيچ وجه مايه تهمت نيست)

ابن‌بطوطه در نگاه اندیشمندان
سفرنامه‌ی ابن‌بطوطه تا سال‌ها اخیر در سرزمین‌های اسلامی چندان شناخته شده نبود و تنها چند نویسنده، از جمله ابن‌خلدون، مقری و ابن‌خطیب از او نام برده‌اند. درواقع، ما ابن‌بطوطه را از زمانی ‌شناختیم كه جهان‌گردان و خاورشناسان غربی به نسخه‌هایی از كتاب او دست یافتند. كوشش‌های جهانگردانی مانند زتسن و بوكهارت در سال‌های پایانی سده‌ی هیجدهم میلادی و سپس پژوهش‌های خاورشناسانی مانند كوزه‌گارت آلمانی در سده‌ی نوزدهم میلادی، باعث شد او در غرب و سپس شرق شناخته شود. سرانجام پژوهشگران فرانسوی نسخه‌ی كامل سفرنامه‌ی او را با ترجمه‌ی فرانسوی بین سال‌های 1858-1853 در 4 جلد منتشر كردند. ترجمه‌ی فارسی این سفرنامه را محمدعلی موحد از روی متن فرانسوی انجام داده است.

 هدف از نگارش سفرنامه‌ی ابن‌بطوطه
سفرنامه‌ی ابن بطوطه با آن كه از اطلاعت شخصی سرشار است، اما هدف از نگارش آن روشنگری خوانده بوده است. او می‌خواسته از راه بیان كردن چیزها و كارهای شگفت‌انگیزی كه به چشم خود دیده است. او از سفرنامه‌ی او به آداب و روسوم مردمان سرزمین‌ها گوناگون آشنا می‌شویم. سفرنامه‌ی او از دو نظر بر دیگر سفرنامه‌های مسلمانان برتری دارد:
نخست این كه دامنه‌ی سفر‌های ابن‌بطوطه بسیار گسترده‌تر است كه مصر، سوریه، عربستان، عراق، بخش زیادی از ایران، یمن، عمان، بخش‌هایی از ورارودان(ماوراءالنهر)، افغانستان، پاكستان، هندوستان، بخش‌هایی از چین، بخش‌هایی از روسیه، جزیره‌های مالدیو، جزیره‌های اندونزی، اسپانیا و نیجریه را در بر می‌گیرد و شاید هیچ جهانگردی به اندازه‌ی او سفر نكرده باشد. نوشته‌های او پیرامون جزیره‌های مالدیو، روسیه‌ی جنوبی و به‌ویژه آفریقا اهمیت بیش‌تری دارد، چرا كه او تنها نویسنده‌ی است كه در آن زمان پیرامون این سرزمین‌ها اطلاعات درستی فراهم آورده است
دوم، سفرنامه ی ابن‌بطوطه آینه‌ای از آداب و آیین‌ها، وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سرزمین‌های گوناگون، به‌ویژه سرزمین‌های اسلامی است. او تصویر زنده از مردمان سرزمین‌های اسلامی در زمانی عرضه می‌كند كه این سرزمین‌ها یورش مغول‌ها را از سر گذرانده‌اند و جای شگفتی است كه هنوز هم از آبادانی شهرهای اسلامی سخن می‌گوید. گزارش‌های او به صداقت كم‌مانندی همراه است و از خوب و بد مردمان و آیین‌ها و باورهای آنان می‌گوید و البته هر جا كه چیزی را نمی‌پسندند، ناخشنودی خود را نیز بیان می‌كند.
هنوز هیچ مدركی در دست نداریم كه ابن‌بطوطه طی سفرهایش یاداشت برداری می‌كرده است و تنها می‌دانیم كه پس از پایان گرفتن سفرهایش دیده‌ها و شنیده‌هایش را برای ابن‌جزی بازگوی كرده و او آن‌ها را به نگارش در آورده است. اگر بپذیریم كه او تنها به نیروی حافظه‌ی خود وابسته بوده است، جای شگفتی است كه این همه‌ی داده و اطلاعات درست را چگونه طی 25 سال سفر در ذهن خود نگه داشته است. او نام بسیاری از مردمان، از فرمان‌روایان و دانشمندان گرفته تا مردمان عادی، را به درستی در سفرنامه‌ی خود آورده است و تنها در یك جای سفرنامه‌ی خود اشاره می‌كند كه از برخی سنگ‌نوشته‌های آرام‌گاه‌های دانشمندان بخارا یاداشت‌هایی برداشته است كه آن هم طی سفر از بین رفته است.
سفرنامه‌ی ابن‌بطوطه مهم‌ترین منبع اطلاعات تاریخی پیرامون سرزمین‌های اسلامی در نیمه‌ی نخست سده‌ی هشتم هجری است. این كتاب ما را با وضعیت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی آن سرزمین‌ها در روزگار بین یورش مغولان و یورش تیمور، یعنی هنگامی كه امپراتوری اسلامی فروپاشیده، آشنا می‌كند. در این دوران مردم وضعیت اقتصادی مناسبی ندارند، اما بیش‌تر آن‌ها از داشته‌های خود خشنودند و گرایش‌های زاهدانه زمینه‌ساز چنین خشنودی‌هایی شده‌اند. خود ابن‌بطوطه نیز شیفته‌ی زاهدان و پیران طریقت است و گاهی مسافرت او تنها برای زیارت یكی از آنان است.
در این زمان جنبش صوفی‌گری در جای‌جای سرزمین‌های اسلامی در اوج خود است و خانقاه‌ها، رباط‌ها و زاویه‌ها در اوج شكوفایی‌اند و بازار ورد و ریاضت و مكاشفه بسیار گرم است. در همین زمان است كه مدرسه‌های و آموزشگاه‌هایی كه تمدن اسلامی را پی‌ریزی كرده بودند، از هم پاشیده و رو به ویرانی هستند و بخارا، كه روزی همایشگاه اندیشمندان بود، چنان آسیبی از تاتارها دیده است كه به بیان ابن‌بوطوطه "مساجد و مدارس و بازارهای آن ویران و مردمش به خاك مزلت نشسته‌اند و امروز در این شهر كسی نیست كه نصیبی از علم و یا عنایتی به آن داشته باشد."

منابع

کتاب سفرنامه ابن بطوطه

مقدمه کتاب تُحفَة النُظار فی غَرائِب الأمَصار وعَجائِب الأَسفَار

انتشارات طرح نو، 1376

سایت های اینترنتی :

www.morsalat.com

fa.wikipedia.org

www.rasekhoon.net

 

 

مروری بر آثار سینمای روز دنیا

نقد ، بررسی آثار

Sonic the Hedgehog 2020

از گذشته تا امروز، یاد آور خاطرات

Ralph Breaks the Internet 2018

زیبایی، هنر، مفهومی

Bloodshot 2020

فیلمی ابرقهرمانی به کارگردانی دیو ویلسون

درباره ما

عکس بخش درباره ما در اینجا می توانید یک معرفی کوتاه درباره خودتان یا درباره وبلاگ و موضوع فعالیت وبلاگ یا وب سایت تان بنویسید. در اینجا می توانید یک معرفی کوتاه درباره خودتان یا درباره وبلاگ و موضوع فعالیت وبلاگ یا وب سایت تان بنویسید. در اینجا می توانید یک معرفی کوتاه درباره خودتان یا درباره وبلاگ و موضوع فعالیت وبلاگ یا وب سایت تان بنویسید. در اینجا می توانید یک معرفی کوتاه درباره خودتان یا درباره وبلاگ و موضوع فعالیت وبلاگ یا وب سایت تان بنویسید. در اینجا می توانید یک معرفی کوتاه درباره خودتان یا درباره وبلاگ و موضوع فعالیت وبلاگ یا وب سایت تان بنویسید.

آیا در شبکه های اجتماعی فعال هستید؟

صفحات ما را در معروفترین شبکه های اجتماعی دنبال نمایید تا از خبرهای ما آگاه شوید

  حقوق تمامی مطلب محفوظ است   |    Design: سایت ستاپ